سید احسانسید احسان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

روزهای احسان

6 ماه و 11 روز

1391/11/17 15:48
نویسنده : فاطمه
1,793 بازدید
اشتراک گذاری

احسانچه من...

کوچکم...

چقدر تند می گذرد این روها.

شیر که می خوری دستت را به سمت دهانم می بری که بوسه بارانشان کنم. و با هر بوسه من لبخندی از عمق جان میزنی.

بابا تو را چمبه و گاهی نازدون صدا میزند. از پدرت بگویم که این روزها چه عاشق شده است.

تابحال او را ( یا بهتر بگویم هیچ کس را ) چنین عاشق ندیده بودم.

و تو با همه خستگس ات یا بی حوصلگی ات هم باشد باز تا بابا از راه میرسد و در باز می کند ، لبخندی شیرین تحویلش می دهی و از خجالت سرت را در من فرو می کنی...

و من... همه افتخارم عشق تمام عیار به این پدر و پسر است.

-----------

خلاصه اخبار این روزها:

- پدرت پایان نامه اش را تحویل داده . همین روزهاست که دفاع کند. ( راستی تقدیمش کرده به خودم و خودت)

- دایی بابا در گذشت... آسدجواد...2 روز قبلش دیدینش رفتیم و صدا که کردی گفت صدای قار قار کیه؟ لبخند روحش شاد

- دستم دردمی کند...دست چپم. میگویند مال کریر و سنگینی توست.. فردا دکتر بروم معلوم میشود.

- پدربزرگت چندروزی ایران بود...دلش برایت تنگ شده بود حسابی. به اصطلاح هودشان چندین بار تو را ایستا کرد. ( کف پاهایت را کف یک دستش می گیرد و تو بی هیچ کمکی می ایستی...

- کلاس های بازی با کودک میرویم هر 4 شنبه. چقدررررررررر به من و تو خوش میگذرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

باباش
18 بهمن 91 10:47
تکمله اخبار این روزها: - بابایت هر وقت که تو را میبیند و آن لبخند شیرینت را تحویلش میدهی، میخواهد قربان تو برود، میخواهد فدایت بشود. - بابایت خیلی مامانت رو دوست دارد - پسرک چمبه، دست مامانت رو داغون کردی، قربون اون لپات برم من آخه !