سید احسانسید احسان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

روزهای احسان

(بابا امیر) عمو هات

سلام بابایی چون عموی واقعی نداری، من دارم واسه چند نفر به عنوان عمو هات حکم میزنم: 1- عمو محسن مسجد جامعی : عموی پولدار باسواد 2- عمو مهدی جهانیان:  عموی خنده 3- عمو علی مهاجرانی: عموی با مرام لاابالی 4- عمو شمیم حسین مستقیمی: عموی هنرمند بی تربیت 5- عمو صدرا صدوقی: عموی مهم کار چاق کن اینجور عموهایی داری بابایی! ...
19 دی 1390

صدای قلبت، صدای زندگی ام

کودکم... کوچک من ... از روزی که صدای قلب کوچکت در صدای اتاق سونوگرافی طنین انداز شد و پدرت لبخندی زیبا و مطمئن بر لب، نگاهم می کرد، و خنده هایی که باعث میشد دلم تکان بخورد و تو از زیر دستگاه در بروی، نگاه عاشقانه خدا را در تمام وجودم حس کردم. می دانم آنچه هدیه خدا باشد، ابدی است و آرامش بخش. آرامشم، آغوش پدرت این روزها، آرام ترین و امن ترین جای دنیاست. می دانم زیر سایه اش بزرگ می شوی و دستان کوچکت را در دستان حمایتگرش می گذاری و زندگی را فرا میگیری، و من بار دیگر به او افتخار خواهم کرد. روزی که برای سونوگرافی رفتم تو کودکی 6 میلی متری با ضربان قلب 151 و 46 روزه بودی... (10 دی ماه، مصادف با تولد 80 سالگی باباجان) ...
18 دی 1390

ناز نازی چشم نخوری:)

سلام مامانی. این مال اونه که چشم نخوری. روزها تا شنبه داره کند میگذره. منتظر روزیم که ضربان قلبت رو ببینم. از خدا ممنونم خیلی که بهمون این لطف رو کرده و تو رو به ما میده تا ٧-٨ ماه دیگه. بابات هم منتظره. اما تا خودتو تو بغلش ول نکنی، اون قدر که باید دلشو نبردی اما مطمئنم تا اولین بار ببینتت، میمیره واست راستی من دیشب بابایی رو کلی اذیت کردم نمی دونم چرا پریشون خواب شدم. نصفه شب باباتو بیدار کردم، بیدار که شده گفتم هیچی بگیر بخواب صبح هم هی می گفتم : عجب مشکلی عجب مشکلی!!!!!!! هی می گفته چی؟ جواب نمی دادم. فکر کنم مال هورمونامه. اما دلم واسه بابایی حسابی سوخت. گناه داشت.     ...
6 دی 1390

آغاز هفته ششم

سلام مامان خوبی؟ الان اندازه یه عدس شدی. تقریبا دیگه همه می دونن من و بابا داریم مامان بابا میشیم. من یه کم نگرانم. سفت مامانو بچسب. منم هواتو دارم. دوستت دارم گوگولو :)
3 دی 1390

هفته 5

  سلام مامانی. خوبی؟ خوشی؟ می دونی الان قد یه کنجد هستی؟ کنجد من؛ دیشب که دیگه مطمئن بودیم 9 ماه دیگه پیشمونی، به مامان بزرگت گفتیم. مامان بابا امیر. تو این هفته قلبت شروع به تپیدن میکنه. قربون قلبت بره مادر. دوستت دارم.دیشب یه ذره دلمو ویشگون می گرفتیا :) اما بدون که خیلی دوستت داریم منو و بابات و همه.
28 آذر 1390

مامان و دندون درد

سلام عسل مامان قند تو دلم آب میشه وقتی یادم میاد خدا می خواد هدیه ای به این زیبایی به من بده. اين روزا اگه ميبيني گاهي شادم گاهي غمگين به روي خودت نيار..... آخه احساس ميكنم سيستم بدنم يه طوري داره ميشه.... دست خودم نيست....... اما قول ميدم كه هميشه شاده شاده شاد باشم تا تو يه ني ني خندون باشي از دیروز دندون درد دارم مامانی... امروز با دکتر مدرس مشورت می کنم ببینم چی می گه. اما صبح رفتم دندونپزشک. اون هم گفت کاریش نمیشه کرد و دهانشویه داده و روزی 3 بار مسواک باید بزنم :) امروز خونه موندم. آخه دیشب اصلا نتونستم بخوابم مامانی. می دونم تو رو هم خسته کردم. الانم باید بخوابم تا بابات از سر کار بیاد و با سرنگ دندونم رو بشوره :) دو...
28 آذر 1390